Jaghargh جاغرق 3
Jaghargh جاغرق 3
تنها در کوهستان سرد
روز 09/01/86 بخاطر بارندگی شدید برف کسی حاظر نشد که با من کوه یا گلگشت بیاید. همه فکر می کردند که من تنها نخواهم رفت. ولی وقتی یک نفر عادت به کوه وبیابان پیدا کرد و عاشق طبیعت شد ، دیگر تهدید کردن او سودی ندارد.( البته اعتراف می کنم که هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی نباید به تنهایی به کوه و بیابان زد. این کار نه عاقلانه است و نه منطقی لذا توصیه اکید می کنم که تنهایی و بدون راهنما بیرون نروید .)
تو مکن تهدیدم از کشتن ،که من تشنه زارم ، به قتل خویشتن
لی حبیب حبه یشوی الحشا لو یشا یمشی علی عینی مشا
پارسی گوی گر چه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است
بوی آن دلبر چو پران می شود این زبانها جمله حیران می شود
این بود که طاقت نیاوردم و توی آن برف و باران زدم بیرون.اول خودم را به خیابان وکیل آباد رسانم و سپس نیم ساعت منتظر اتوبوسها ی جاغرق توی برف و باران ایستادم. من توی آن فضای برف و بارانی که دو فصل زمستان حال و هوای خاصی را بوجود آورده بودن از انتظار کشیدن و خیس شدن لذت می بردم ولی افراد دیگر به زمین و زمان بد می گفتند.آنها لذت این لحظه ها و باهم مهربان بودن را درک نمی کردند. عاقبت اتوبوس جاغرق آمد. توی اتوبوس با یکی از اهالی جاغرق دوست شدم.معلوم شد باغ دایی او در یکی از دره هایی که به آنجا زیاد رفته ام ، واقع شده است. وقت از اتوبوس پیاده شدم آقای خانی یکی دیگر از دوستان جاغرقی که مغازه دارد گفت آقای موسوی خیلی از آبادی دور نرو در این گونه هوا ها گرگها به روستا ها نزدیک می شوند. برای اینکه دلش آرام بگیرد ، گفتم چشم. ولی وقتی پس از چند کیلومتر پیاده روی به دره ی مورد نظرم رسیدم علی رغم ترسی که داشتم نتوانستم از رفتن باز ایستم. تمام عکسهای برفی مربوط به این روز است. عکسهای غیر برفی را برای این قرار داده ام که حال و هوای فصل های دیگر همان محل را هم ببینید. این روز یکب از بهترین روزهای عمرم بود. حتی اگر می مردم ارزشش را داشت. نفس کشیدن سمبلها را حس می کردم. با طبیعت حرف می زدیم و خیلی خوب حرف هم را می فهمیدیم. یک روز برفی ، تنها در کوهستان، آخر هر چی حاله.































































































Home

خانه

صفحه اول گردشگری مشهد